غمكده تنهايي هاي من
تنها دوستم تنهاييه
می خواهم بوى دريا لبِ ساحل حواست باشه... نمیدانم چرا
دراز بکشم لبِ دیوار
و به بی بازگشت ترین
سفرها فکر کنم
مثلِ ماهی حوض مان
که بیخیال
روی آب
به پهلو دراز کشیده است
و تکان هم نمی خورد !
منِ دلتنگ خيالِ باطل
باد و بارون توى ايوون
منِ بى تو، منِ حيرون
شبى آروم ولى گريون
منِ تنها دلى پرخون
آخ چقد فاصله سخته
بين دستاى منو اون...
سرد که بشم... ❄️
همون قدر که برام مهم بودے بے اهمیت میشے...
حواستو جمع کن...
اگه دوستم نداشته باشے...
از دوست داشتن دیگه خبرے نیست...
"میشم یکے بدتر از خودت"
این عقل
یقه ی دلم را
رها نمیکند ؟!
مگر تقصیر من است
که تو را
با دلم میخواهم و
با عقلم جور درنمی آیی?!
Power By:
LoxBlog.Com |